در دفاع از آزادی بیان در حزب             رحمت خوشکدامن

مقدمه

       موضوع تازه ای نیست ، همیشه وجود داشته و یکی از کانون های مهم درگیری دردرون  سازمانها و احزاب سیاسی  بوده  و  علت بسیاری از جدائی ها و انشعابات .

تصور اینکه در یک حزب تنها یک عقیده  باشد و آنرا علت تحرک و شادابی آن بدانیم ، اگر ازساده لوحی  نباشد چیزی جز شارلاتانیزم نیست . بنابراین وجود عقیده های گوناگون در یک حزب امریست طبیعی و نورمال . اگر چنین است که است ، پس هر عقیده ای باید بتواند خود را بیان دارد و برای  اثبات و اصلاح و روشنی بخشیدن به  خود در تقابل با عقیده های دیگر قرار گیرد تا حرکت و موجودیت آن حزب معنا یابد .

 در تاریخ مبارزه طبقاتی  بسیار کوشیده اند که آزادی اندیشه را زندانی کنند و شرایط برای بیان آن را  در جامعه  در غل وزنجیر نگه دارند .،  و در احزاب  سعی نمودند با قید وشرط های خط قرمزی بگذارند تا اراده واحدی را  نمایش دهند ، ولی آیا توانستند ؟

هر حزبی که چنین قصدی داشت ، کار به جدائی و پیدایش حزب جدیدی شد .  مدتها ست که ما  شاهد تکه و پاره شدن سازمانها و احزاب در کشورمان هستیم  و تا جائی که پیداست  برای آن نمی توان پایانی متصور شد . آ نها تقریبآ همگی می خواستند اراده واحدی را به نمایش بگذارند .  و  برای  ادعای خود خروار خروار نقل و قول از آموزگاران بزرگ جنبش کارگری  می آورد ند تا  خود را توضیح دهند و اثبات نمایند ، ولی آیا توا نستند ؟

اینک که ما با تمام وجودمان شاهد این وضع بحرانی هستیم باز رفقای پیدا می شوند و چنین قصد و انگیزه ای دارند که به توضیح مجدد همان داستانهای تکراری بپردازند ،  تا بلکه برای ناآگاهان و گمراهان این " پارادوکس " را روشن سازند .

اما مگر واقعیت و پراتیک مبارزه طبقاتی پوچ بودن و نادرستی این گونه نظرات را اثبات نکرده است ؟  مگر این رفقا  توانستند قدمی فراتر از فرقه های جدا از هم که  به دعواهای شخصی و خانوادگی مشغولند ، بردارند؟

 رفقا ! بیش از سه دهه پرا کند گی  و پیدایش دهها سازمان و حزب با پلاتفرم های یکسان را نمی توان فقط به گردن عدم ارتباط  با جنبش کارگری انداخت  و خود را تبرئه کرد ؟! براستی علت بی توجهی این سازمانها واحزاب نسبت به این موضوع و عدم مشارکت در سازمانگری طبقه کارگر چیست  ؟ مگر همگی انها ادعای کارگری بودن نداشتند و ندارند ؟

برای آزادی بیان هیچ چیزخطرناکتر از محدود کردن آن نیست !

اغلب سازمانها و احزاب سیاسی کشورمان  پس از فراز و فرود ها و کشاکش های درورنی فراوان  در حرف به چنین اعتقادی رسیدند که برای اعضاء آزادی بیان را به رسمیت بشناسند . اما آنها برای عملی کردن آن قید وشرط های می گذارند تا نظرات  اعضاء ازچارچوب مبانی و مواضع حزب خارج نرود . از اینرو سانسور در چنین احزابی حق طبیعی و قانونی ارگانهای بالا بشمار می آید و هر چیزی را که فکر می کنند در چارچوب مواضع حزب نیست اجازه انتشار  نمی دهند . قاعدتآ  آن را به نویسنده بر می گردانند و از او می خواهند که خود شخصآ نوشته اش را سانسور کند . اگر نویسنده با چنین پیشنهادی موافقت کرد نوشته اش را منتشر می کنند ولی اگر موافقت نکرد شانسی وجود ندارد و نوشته اش به بایگانی حزب سپرده خواهد شد .

در چنین احزابی انتقادات اگر جزیی و کوچک و موردی باشد  قابل تحمل است و مشکلی بوجود نخواهد آمد و همه چیز در صلح و صفا و صمیمیت پیش خواهد رفت . اما زمانی که نظری و گرایشی   انتقادش از این حد فراتر رود و متوجه مواضع حزب گردد ، همه چیز به هم می ریزد و ارگانهای مرکزی که خود را حافظ مواضع حزب می دانند به تقلا می افتند و به شیوه های گوناگون تلاش می کنند  تا  نظر جدید را در نطفه خفه سازند . آنها برای اینکارتمام شرایط  و امکانات  را مسدود می کنند  تا  نظر جدید  نتواند مبادا به اکثریت نظری تبدیل گردد .  آنها  همه چیز را از زیر زره بین خود عبور می دهند  . در چنین وضعی  اگر  نظرجدید  به آن تن دهد ، می تواند در حزب مذکور بماند ؟!! و اگر نخواست آنها فریاد بر می آورند و می گویند :

  " کسی جلویت را نگرفته  ،  می توانی از حزب  بیرون بروی وبرای خودت حزب جدیدی  بوجود آوری و برای رسیدن به هدف خود مبارزه کنی ".  

از آنجائیکه که این فرد  نمی تواند قید و شرط ها  را برای مبارزه نظری بپذیرد و آنطور بیندیشد و سخن بگوید که صاحبان عقل کل می اندیشند و سخن می گویند ، چنین وضعی را تحمل نمی کند و کار به جاهای باریک کشیده می شود که در تداوم خود  به جدائی و انشعاب ختم میگردد .  یعنی همین کاری که متاسفانه در جنبش ما مدام اتفاق می افتد .  البته بگذریم که این اواخر دیگر اوضاع بدتراز اینها شده و دیگر اختلاف نظر مبنا نیست ، بلکه به اختلاف سلیقه و درگیری های شخصی - خانوادگی تنزل پیدا کرده است که باور کردنش مشکل می نماید .

بنابراین بحث ما پیرامون این موضوع است که آیا می توان طرفدار آزادی بیان  در یک حزب بود یا نه ؟ 

در قرن بیست ویکم زندگی می کنیم و به سختی می توان کسی را یافت که در وصف آزادی بیان سخن نگوید .  از اینرو مخالفان آزادی بیان زیر پوشش  قید وشرط سنگر گرفته اند  و چنین وانمود می کنند که با آزادی بیان در یک حزب مخالفتی ندارند  بلکه  مخالف بی قید وشرط آزادی بیان هستند  و نمی توانند  و به هر کس و ناکسی اجازه دهند تا  از تریبون حزب  استفاده کنند و نظرخود را بیان دارند .  تو گویی که بحث پیرامون حق و حقوق اعضای حزب نیست ، بلکه در رابطه با کل شهروندان جامعه است ؟!(2)

هر آدم اندیشمند و فعال حزبی از خود می پرسد " چرا  به عضویت  حزبی در آیم که در آن  نتوانم نظرم را بدون قید وشرط بیان دارم . "  واقعیت نیز این است که  اگر عضو حزبی  نتواند نظرش را  آزادانه و بدون محدودیت بیان دارد  ،  چگونه خواهد توانست  در سرنوشت حزب نقش داشته باشد ، چگونه چنین حزبی دموکراتیزه خواهد شد ؟ آیا چنین کاری می تواند عملی شود ؟  در هر حال یک در چنین حزبی  روند تغییر و تحول به صورت فرایندی آگاهانه نخواهد بود .

اگر در یک حزب  قید وشرط پذیرفته شود و با این وجود آن حزب بگوید که به آزادی بیان اعتقاد دارد . باید این را پذیرفت که بوروکراتیک ترین احزاب نیز می توانند چنین ادعای داشته باشند و بگویند  تنها به کسانی چنین حقی نمی دهند که بر علیه مواضع حزب سخن بگویند و یا بنویسند .  و خواهند گفت   :

" تو آزادی بیان داری ، اما  چارچوبی که من برایت تعیین کردم !  "

نتیجه آنکه  : 1- کسانی که طرفدار قید وشرط هستند به چیزی به نام  آزادی بیان اعتقادی ندارند . چرا که  وقتی  یک عضو حزب مجبوراست  در چارچوب معینی بیندیشد و سخن بگویند و بنویسند ، دیگر سخن گفتن از آزادی بیان چه مفهومی می تواند داشته باشد . 2-  قید وشرط  با هر هدفی و با هر توجیه تئوریکی که باشد ، خلاقیت و رشد نظری اعضاء را نابود می سازد و حزب را به سوی زوال و پژمردگی سوق  خواهد داد .

حال با توجه به مسائل طرح شده  ببنیم رفیق طرفدار  قید و شرط  برای آزادی بیان چه  می گوید . (3)

آزادی بیان به روایت رفیق شهاب برهان

رفیق از همان ابتدای  نوشته  خود  به عنوان فردی که در گذشته دلایل نادرست بودن این موضوع را توضیح داده  ،  به میدان  می آید . او می گوید :

پنج سال پیش هم یکی این حرف را زده بود که سازمان راه کارگر چون به مخالفان سرنگونی جمهوری اسلامی در درون خود آزادی بیان نمی دهد ، نمی تواند درشعار برنامه ای اش در دفاع از آزادی بی قید وشرط عقیده و بیان در جامعه صادق باشد . من همان موقع در جواب به آن مدعی ، دلائل نادرست بودن این ادعا را توضیح دادم ."

او در ادامه همین قسمت نا باورانه می افزاید :

" طنز روزگار ، اخیرآ و اینبار یکی از خود راه کارگری ها – رفیق تقی روزبه – با همین ادعا ولی با تحریف صورت مساله و با مشتی استدلالات سوفسطائی به میدان آمده و کارل مارکس را هم به عنوان مؤید استدلالات اش به همراه آورده است !"

رفیق شهاب برهان بدون اینکه واکنش دیگران را در آن مباحثه مشخص ( پنج سال پیش ) جویا شود ، به خود مدا ل پیروزی می دهد  خود را رفیقی پیروزمند جلوه می دهد .  اگر کسی از آن مباحثه  اطلاعی نداشته باشد چنین تصور می کند که شخص مذکور  به انتقاد از خود پرداحته  و نظر او را دربست پذیرفته است  . حال آنکه چنین  نبوده  و فردی که رفیق شهاب برهان با میلی تمام حتی از ذکر نامش خود داری می کند یکی از رفقای " فدائیان خلق " بنام آقای محمد اعظمی است که تا جائیکه که من اطلاع دارم کوچکترین عقب نشینی نیز از نظراتی که در این حوزه (آزادی بیان) داشته نکرده است  . و این رفیق شهاب برهان است که چنین تصور کرده که توضیحاتش قانع کننده بوده و از اینرو جای برای بد فهمی و نفهمی نباید باقی گذاشته باشد !

 ساده ترین کار آن است که آدمی به تنهای نزد قاضی رود و راضی برگردد ! یعنی همین کاری که رفیق شهاب برهان انجام می دهد . او به خاطر همین بد فهمی و نفهمی دیگران می گوید :

" ناگزیرم یکبار دیگر این کار را ، و اینبار با تفصیل بیش تری بکنم . "

 او برای بی ارزش کردن  به نظر مخالف بحث خود  در دنباله همین قسمت از نوشته اش می افزاید :

" انگیزه و قصدم از این کار بهیچوجه بحث با ر. روزبه نیست  و انتظار فایده ای از چنین بحثی نیست ؛" .

 پس موضوع اگر روشن شدن بحث نیست و هیچ انتظاری او از نتایج چنین بحثی ندارد ،  هر آدم جویای می پرسد : پس برای چیست ؟  او می گوید :   

" به دلائل دیگری این کار را لازم می دانم " .

براستی اگر هدف از بحث پیرامون یک موضوع  روشن شدن و آگاهی نیست ، انگیزه بحث چیست ؟  آیا ما بحث می کنیم که بحث کرده باشیم  ؟!!

اما وقتی که رفیق دلایلش را طرح می کند ، می توان به انگیزه رفیق پی برد که می خواهد نقش خود را به عنوان دارنده عقل کل به خوانندگان مقاله اش بفهماند . به دلایل رفیق توجه کنید  (خصوصآ اولین دلیل او) :

 " یکی به این دلیل که این نظر خطا بسیار شایع است و حتما کسانی هستند که به روشن شدن این " پارادوکس !" علاقه مند اند . دوم به این دلیل که این ایراد گیری بیجا همیشه متوجه تشکیلات های کمونیستی است و فقدان آزدای بی قید و شرط بیان در تشکیلات کمونیست ، فقدان آزادی عقیده و بیان بطور کلی و سرکوب نظری قلمداد می شود که ابدآ یکی نیستند ؛ سوم به این دلیل که این استدلال یکی از بهانه ها  و توجیهات بیجا در میان دلائل بجا برای تشکیلات ستیزی و انفراد ستائی در چند دهه اخیر بوده است ؛ چهارم این که این نگرش در نزد برخی از یک طرح تشکیلاتی است که – نه در این نوشته ولی – باید مورد نقد قرار بگیرد ؛ و بالخره به این دلیل که پای کارل مارکس هم در توجیه این ادعای نادرست به میان کشیده شده است ."

 براستی که حکایتی است ! رفیق برهان این همه دلیل برای ناگزیر بودن در طرح نظرات خود ارائه می دهد و چنین ادعای دارد که هدف او روشن شدن موضوع بحث نیست ! بدین خاط است که می گویم که او در همان چند سط اول نوشته اش فضا می سازد تا خود را به عنوان دارنده حقیقت و عقل کل اعلام دارد . اگر غیر از این بود او می توانست بدون بازی با الفظ نظرش را بیان دارد .

اما ببنیم که رفیق چه می گوید .

اختلاف او از آنجا آغاز می شود که می بیند افرادی یافت می شوند که با قید وشرط موافقت ندارند و بر این اعتقادند  که برای اعضای حزب نباید هیچ محدودیتی وجود داشته باشد . رفیق در رد این نظر دو اصل طرح می کند .  اصل اول :  

" اعضاء در تریبون های رسمی سازمان  نه به مثابه شهروند و یا " شخص " بلکه به مثابه عضو ، یعنی متعهد به سیاست های حزب می نویسند . آزادی بی قید وشرط بیان در یک حزب ، موضوعیت وجودی آن حزب را به عنوان حزبی جدا از احزاب دیگر منتفی می کند . آزادی بی قید و شرط بیان در سطح جامعه اگر به داخل حزب تعمیم داده شود . اصل آزادی تعدد احزاب را نقض می کند ."

با اندکی توجه به اصل اول می توان پی برد که دو دلیل مد نظر رفیق قرار دارد . اول اینکه اعضاء حزب باید به سیاست های حزب متعهد باشند . دوم اینکه اگر در درون یک حزب آزادی بی قید وشرط بیان وجود داشته باشد موضوعیت وجودی آن حزب را به عنوان حزبی جدا از احزاب دیگر منتفی خواهد کرد . آزادی بی قید وشرط بیان در حزب اصل تعدد احزاب را نقض حواهد کرد .

این دو دلیل رفیق را بررسی کنیم . 

در این نباید تردید کرد  که اعضای حزب نه به مثابه شهروند و یا شخص ، بلکه به مثابه اعضای حزب مد نظر ما قرار دارد . و همچنین  باید پذیرفت که هر عضو حزب باید نسبت به سیاست ها ی حزب تعهد داشته باشد . و این تعهد در پراتیک مبارزاتی حزب بروز می کند . یعنی خیلی ساده اتحاد در عمل . اختلاف با رفیق برهان بر سر همین موضوع است که او از این فراتر می رود و می خواهد که که یک عضو حزب در حوزه اندیشه نیز چنین تعهدی را به نمایش بگذارد . این انتظار که رفیق شهاب برهان دارد در دنیای واقعی قابل تحقق نیست .   برای روشن شدن موضوع  مثالی می زنم . فرض کنبد که تعدادی از شهروندان جامعه به علت اینکه چنین فکر می کنند که دارای نظرات یک سانی هستند دور هم جمع می شوند و تشکلی بوجود می آورند تا برای رسیدن به هدف معینی  فعالیت نمایند . در ابتدای راه چنین احساسی دارند که اختلافی در بین آنها  وجود ندارد . همه چیز به خوبی پیش می رود . راه را آغاز می کنند ، از آنجائیکه مبارزه طبقاتی جاده صاف و همواری نیست  در سر هر پیچی ممکن است اختلافاتی ایجاد گردد . معمولآ اختلاف ابتدا در حوزه تاکتیکی و چگونگی طی کردن مسیری که به اتفاق هم آغاز کرده اند شروع می شود و می تواند نظری بوجود آید وبگوید : " مسیری که می رویم اشتباه است و بهتر است که مسیردیگری را  در پیش گیریم و یا اینکه بلکل بگوید هدف مان نادرست است و باید تغییر کند ." و نیز ممکن است  تنها یک نفر چنین نظری داشته باشد .  آیا چنین فردی که عضو تشکل نیز است نباید آزادی بی قید و شرط بیان  داشته باشد ؟  اگر پاسخ نه است ،  چگونه او خواهد توانست  نظرات خود را مورد قضاوت دیگران قرار دهد و یا به عبارتی  دیگر چگونه دیگران  از نظر او اطلاع خواهند یافت !  در چنین وضعیتی بر سر چنین فردی که به نظر جدیدی رسیده است چه خواهد آمد ؟

رفیق شهاب برهان در مقابل چنین شرایطی پیشنهاد خواهد داد که فرد مذکور یا از تشکل داوطلبانه جدا شود و مسیر و هدفی را که فکر می کند درست است درپیش گیرد ، یا اینکه ما او را از تشکیلات به بیرون پرتاب خواهیم کرد . در هر حال جایش درتشکیلات نخواهد بود . چنین نگرشی هیچ اختلاف نظری  چه جزی و چه مهم را نمی تواند در خود تحمل نماید و سریعآ کار را به جدائی می کشد .

حال  اگر ما آزادی کامل بی قید وشرط انتقاد و اتحاد در عمل را سر لوحه فعالیت حزبی  قرار دهیم  ، جدا از فوائد گوناگون آن در بدترین حالت  جدائی ها و انشعابات زود رس نخواهند بود و اختلافات از مسائل  کوچک و تاکتیکی به مسائل استراتژی تکامل خواهد پیدا کرد و دو اعتقاد کاملا متفاوت  در مقابل هم  صف آرائی خواهند کرد ، که اگرنتوانستند به برنامه مشترکی دست یابند  راهی جز جدائی باقی نخواهد ماند .

رفیق برهان که در این رابطه حرفی برای گفتن ندارد  تمام شهروندان جامعه را به داخل تشکل می کشد و چنین به خواننده می فهماند که اگر آزادی بی قید وشرط بیان به داخل حزب کشیده شود موضوعیت وجودیت آن حزب  از بین می رود . حال آنکه بحث ما این نیست که برای همه شهروندان جامعه در درون حزب آزادی بیان بی قید وشرط وجود داشته باشد یا نه ؟ بلکه بحث پیرامون این موضوع است که آیا برای یک  عضو حزب باید آزادی بی قید وشرط بیان وجود داشته باشد یانه ؟  اگر این موضوع در نظر گرفته شود خواهیم دید که آزادی بی قید وشرط بیان برای اعضای حزب هیچ ارتباطی به این موضوع ندارد که آزادی تعدد احزاب را منتفی کند .  جز اینکه موضوع بحث را وارونه بفهمیم و یا اینکه بخواهیم وارونه به دیگران بفهمانیم .

اصل دوم : در اصل دوم رفیق قید وشرطی که مد نظرش است  بیان می دارد .  توجه کنید :

"  این است که حداکثر آزادی بیان عضو تا جائی که علیه مواضع حزب اش نباشد و نیز آزادی و حق او برای چون وچرا کردن در باره این مواضع ، و تلاش و سهم دموکراتیک اش در دینامیسم تحول و تغییر مواضع و سیاست ها و رعایت و تضمین شود ."

می رسیم به همان موضوعی که در بالا صحبتش را کردم . یعنی آزادی بیان آری اما  " تا جائیکه علیه مواضع حزب نباشد ." مثالی می زنم . در سال 1359 در دوره جنگ ایران و عراق راه کارگر از موضع راست به دفاع از مهین برخاست . در آن زمان اکثریت رهبری راه کارگر فکر می کرد ند که موضع درستی گرفته اند ، اگر یادتان  باشد دعوای راه کارگر و رزمندگان پیرامون این موضوع بود که چگونه به دفاع از مهین باید برخواست  . نادرستی این موضع گیری پس از مدت کوتاهی برای غالب راه کارگری ها مشخص شد و به نقد چنین موضع گیری پرداختند .  حال تصور کنید که یک عضو مخالف  چنین سیاستی  با توجه به نظر رفیق شهاب برهان باید در پیرامون چون و چرا کردن این موضع  نظرش را می نوشت نه برعلیه آن ؟  یعنی در چارچوب همان بحثی که بین راه کارگر و رزمندگان صورت گرفت .

رفیق شهاب برهان  در حد چون و چرا کردن در باره مواضع حزب آزادی بیان را می پذیرد .  او فکر می کند که تنها در چنین حالتی تعهد تشکیلاتی رعایت خواهد شد . او تضاد و اختلاف نظر اعضاء را می پذیرد ، ولی نه بر علیه مواضع بلکه در حد چون وچرا  . به عبارتی دیگر او وحدت را بدون تضاد می خواهد .

حال به جالب ترین موضوعی که  رفیق درهمین قسمت به آن اشاره می کند می پردازم و آن اینکه 

 " تلاش و سهم دموکراتیک " اعضای حزب " در دینامیسم تحول و تغییر مواضع و سیاست ها ".

 براستی که حکایتی است !

ببنیم چنین چیزی در حزب رفیق چگونه عملی خواهد شد . اگر در عالم تخیلات در جا نزنیم ، در دنیای واقعی در درون یک حزب اعضاء پیرامون مسائل متنوع  سیاسی -  اجتماعی و تشکیلاتی نظر می دهند و مقاله می نویسند . اکثر این اعضاء  چنین فکر می کنند که نظرشان نیز درست است .  رهبری حزب هر مقاله ای را از زیر زره بین سانسورچی های خود عبور می دهد تا مطمئن گردد که  در چارچوب مواضع حزب است یانه . اجازه انتشارهر مقاله ای مشروط به این مسئله است . نتایج عملی چنین سیاستی چیست ؟   : اولا خلاقیت اعضاء کشته خواهد شد و جای برای رشد و شکوفائی نظری باقی نمی ماند . ثانیآ اگر برعلیه مواضع حزب نتوان نظر داد ، چگونه حزب می تواند در راستای اصلاح و تصحیح خود گام بردارد و به نقد سیاست های انحرافی خود بپردازد . ثالثآ وقتی که عقیده ای  شرایط بیان نداشته باشد چگونه دیگرا ن می توانند در باره اش  قضاوت کنند ، براستی  قضات کیانند ؟ آیا اعضای حزب از چنین حق و حقوقی برخوردارند یا نه ؟

رفیق برهان خواهد گفت برای اینکه اراده حزب یکپارچه گردد ، برای اینکه در مطبوعات حزبی مکانی  برای تمرین انشاء نویسی نیست ، برای اینکه وقتی که یک عضو حزب نمی تواند به خود سانسوری بپردازد نیاز به سانسورچی وجود دارد ، برای اینکه سهم دموکراتیک در دینامیسم تحول وتغییر مواضع وسیاست ها داشته باشد (4) و در یک کلام برای آنکه عضو حزب تعهد سیاسی خود را به حزب نشان دهد .

رفیق عزیز! وقتی که اعضای حزب نمی توانند حتی بر علیه مواضع حزب نظر دهند و نظرشان باید در حد چون وچرا زندانی شود  ، چگونه می توانند در تغییر و تحول مواضع و سیاست حزب نقش داشته باشد . براستی مگر با این نگرش می توان به چیزی بنام  تغییر و تحول مواضع  اعتقاد داشت ؟ یا اینکه در اینجا منظور شما از حق و حقوق اعضاء همان سانسورچی ها هستند که نمی خواهید دست و بالشان بسته شود تا با چنین حق دموکراتیکی بتوانند هر وقت خواستند مواضع وسیاست های حزب را تغییر دهند !!

آیا آزادی بی قید و شرط بیان برای اعضای حزب با تعدد تشکل در تضاد می باشد ؟

رفیق شهاب برهان با آنکه می داند که بحث درارتباط با حق و حقوق اعضای حزب است . برای منحرف کردن ذهن خواننده  در سراسر نوشته اش دوست دارد که تمام شهروندان جامعه را به داخل حزب بکشد . از اینرو از مثالهای استفاده می کند که هیچ ربطی به موضوع بحث ندارد . بطور نمونه  رفیق می گوید :

"آزادی عقیده ، آزادی بیان و آزادی تشکل برای هر فرد انسانی باید محفوظ باشد . اما درست به همین خاطر ، هر تشکلی نمی تواند صاحب هر عقیده ای را در خود جای دهد . آدمی که مخالف برابری زن با مرد ، مخالف سقط جنین ، مخالف آزادی پوشش زنان است ، نمی تواند عضو یک تشکیلات فمینیست باشد واز یک سازمان فمینیست نمی توان توقع داشت که به بهانه احترام به آزادی بی قید وشزط عقیده او را به عنوان عضو تحمل کند و به بهانه احترام به آزدای بی قید وشرط بیان ، به او تریبون بدهد . این  ..... " و در ادامه نتیجه می گیرد و می گوید : " این است معنای حرف من که : آزادی بی قید وشرط بیان در یک حزب ، موضوعیت وجودی آن حزب را به عنوان حزبی جدا از احزاب دیگر منتفی می کند ."

این واقعیت دارد که یک حزب نمی تواند به تمام شهروندان جامعه آزادی بیان دهد . طرح موضوع بدین صورت تنها و تنها برای منحرف کردن بحث و ذهن خوانندگان است . در اینجا بحث پیرامون حق و حقوق اعضای حزب است وبس . این موضوع دیگر حاشیه رفتن ندارد ، یا با آن موافقید ویا اینکه با آن مخالفید  . اگر ما چنین نظری داشته باشیم که  تمامی شهروندان جامعه در یک حزب حق آزادی بیا ن دارند ، طیبیعی است که چنین چیزی در تناقض با آزادی تعدد تشکل قرار دارد  وفردی که از این موضوع دفاع کند مرز این دو را به هم می ریزد . ولی موضوع بحث که این نیست . بلکه در رابط با اعضای یک حزب است و آن اینکه آزادی بی قید وشرط بیان می تواند برای  یک عضو حزب وجود داشته باشد بدون آنکه آزادی تشکل نفی گردد . هر عضو حزبی  وقتی ببیند که  با تمام مواضع حزب اختلاف دارد و در آن حزب نمی تواند نظر خود را پیش ببرد از حزب بیرون خواهد رفت و در جامعه به دنبال هم  عقیده های  خود خواهد رفت  تا  تشکل جدیدی بوجود آورد . این دیگر چیز روشنی است و احتیاجی نیست که آن را پیچیده نمائیم .

اما شما  برای اینکه  چنین حقی را  نپذیرد ، هر آدم فاشیست و ضد فمینیسم و....غیره را به داخل حزب می کشید . اگراین کار را نکنید خواهید دید که  آزادی بی قید وشرط بیان هیچ تناقضی با تعدد تشکل ندارد . فهم این موضوع مشکل نیست .(5)

سرآخر

رفیق شهاب برهان نماینده همان گرایشی است که پیش از سه دهه  زیرپوشش دفاع از حزب نه تنها  نتوانست گام جدی عملی در راستای اتحاد هواداران سوسیالیسم بردارد بلکه  درتکه تکه کردن راه کارگری ها نقش برجسته ای  داشته است .  این موضوع چیزی نیست که مربوط به یکی دو سال اخیر باشد . راه کارگر از همان شروع فعالیت با این درد بزرگ همراه بوده و اگر توانسته در بعضی از دوره ها قدمهای در رابطه با دموکراسی تشکیلاتی بردارد ،  یکی از دلایلش فراتر رفتن از چنین نظراتی بوده است .                                      

زیرنویسها :

1-می گویم  در حرف ، چرا که بر این اعتقادم بعضی ازاحزاب در عمل حتی در همان چارچوب مجازی که خود فورموله می کنند نیز به آزادی بیان پای بند نیستند  .

2- توجه شود در اینجا از عضو حزب صحبت می کنیم نه از هر شهروندی که در جامعه زندگی می کنند .

3-رفیق برهان در این نوشته نشان داده که هر عقب نشینی در " راه کارگر" و جاری شدن دموکراسی تشکیلاتی از روی اجبار بوده است نه به خاطر تغییر و تحول فکری و نقد مواضع انحرافی .

4-برای مثال نگاهی به سایت راه کارگر هیئت اجرای بیندازید و یکنواختی نظر را با تمام وجود خود می توانید لمس کنید ، که حتی روشنفکران نیز حوصله نگاه کردن به مقاله ها ی سایت  را ندارند .  علت این موضوع روشن است چرا که تمامی مقالات از فیلتر سانسورچی ها می گذرد و بعد در سایت منعکس می شود .  چنین یگانگی کذائی را می توان لمس کرد . قدمی به آن طرف بگذارید و نگاهی به  سایت راه کارگر کمیته مرکزی بیندازید . آنجا  می توان زندگی را  یافت که همه چیز در حا ل حرکت و جنب و جوش است . تنوع نظرات در یکی  است و در دیگری نیست.

5-رفیق در نوشته اش مثا لهای می آورد که نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه هیچ ربطی به موضوع بحث ندارد .  بطور نمونه  اولین مثالی که می زند چنین است :

" دراتوبوسی به مقصد ارومیه مسافرینی نشسته اند که یا در ارومیه یا در ایستگاه های بین راه پیاده خواهند شد . یکی سوار می شود و به راننده می گوید : مرا به اندیمشک ببر! مسافران می گویند توباید سوار آن یکی اتوبوس بشوی که به مقصد اهواز می رود ؛ و او اعتراض می کند که شما آزادی بی قید و شرط مسافرت مرا لگدمال می کنید ، طبق قانون من حق بی قید و شرط دارم به هر کجا که دلم می خواهد سفر کنم . به او تذکر می دهند که آزادی بی قید و شرط و... "

در این مثال رفیق وضعیتی را در جامعه مجسم می کند که افراد جامعه دارای عقاید متنوعی هستند که هر فردی می تواند هم عقیده خود را بیابد و برای پیش برد عقیده خود حزب مورد نظر خود را بوجود آورد . اما بیاییم شرایطی را فرض کنیم که اتوبوس مورد نظر شروع به حرکت کرده و در نیمه راه یکی از مسافرها نظرش تغییر می کند و می گوید مسیری که اتوبوس طی می کند به مقصد نخواهد رسید ، برای رسیدن به مقصد مسیر دیگری را باید طی کرد . آیا در چنین وضیعیتی شرایط برای طرح نظرش باید مهیا باشد یا اینکه شخص مذکور را باید از اتوبوس پیاده کرد تا او مسیری را که فکر می کند درست است با اتوبوس دیگری طی نماید  !

رفیق در مثال خود دو چیز را جز آیه های آسمانی می شمارد و قابل تغییر نمی داند . اول - مسیر ی که اتوبوس می خواهد طی کند. دوم-  مقصد اتوبوس . حال آنکه هر دوی اینها می تواند با توجه به عوامل متعدد تغییر نماید . مثلا مسافرها به این نتیجه برسند که اتوبوس شان برای رسیدن به ارومیه از شهرهای دیگری عبور کند . و یا اینکه از مقصد ارومیه صرف نظر کند و بخواهد تا خوی برود . سئوال اینست که آیا مسافران از چنین حقی که هم مسیرشان را و هم هدف شان را عوض کنند بر خوردارند یا نه ؟

3  آذرماه  1389                        24   نوامبر  2010